انشا در مورد حیوانات!


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود




   تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ایرانیان و آدرس www.justsmile.lxb.ir
لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 110
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 111
بازدید ماه : 271
بازدید کل : 73536
تعداد مطالب : 220
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



style="display:none">

ابزار رایگان وبلاگ

چت روم | قالب وبلاگ
استخدام

کد حرکت متن دنبال موس

چت روم استخدام
گالری عکس
به این صفحه امتیاز بدهید!
ناب ترین ها را در گوگل محبوب کنید
با یک امتیاز مثبت میتوانید از ناب ترین ها حمایت کنید!
فقط كافي است بر روی دكمه 1+ كليک كنيد

فال حافظ

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


 تماس با ما


ما حیوانات را خیلی‌ دوست داریم، بابایمان هم همین تور. 

ما هر روز در مورد حیوانات هرف می‌زنیم، بابایمان هم همین تور. 

بابایمان همیشه وقتی ‌با ما حرف می‌زند از حیوانات هم یاد می‌کند. مسلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت: "طوله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوذیون؟" 

وهر وقت ما پول میخواهیم می گوید: "کره خر مگه من نشستم سر گنج؟" 

چند روز پیش وقتی‌ ما با مامانمان و بابایمان رفتیم خونه امه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. 
بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت: "مگه کوری گوصاله؟" 

آقاهه هم گفت: "کور باباته یابو، پیاده می‌شم همچین می‌ضنمت که به خر بگی‌ زن دایی" 

بابایمان هم گفت: "برو بینیم بابا، جوجه!" و عین غرقی پرید پایین ولی‌ آقاهه از بابایمان خیلی ‌گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت: "مگه کرم داری آخه خرص گنده؟ مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟" 

ما تلوذیون را هم که خیلی‌ هیوان نشان می‌دهد دوست می‌داریم. البته علی‌آقا شوهر خاله مان می‌گوید که تلوذیون فقت شده راز بقا! 


فامیل های ما هم خیلی‌ هیوانات را دوست دارند. پارسال بهار دسته جمی...!نه نه! اشتباه شد!پارسال بهار در عروسی‌ منوچهر پسر خاله مان که رفت قاتی‌ مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آن ها خیلی‌ بازی کردیم ولی‌ بعدش شوهر خاله مان همان وست سرشان را برید! ما اولش خیلی‌ ترسیدیم ولی‌ بابایمان گفت چند تا عروسی‌ برویم عادت می‌کنیم. البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله‌مان سرشان را ببرد. حطما دردشان نیامد! 

ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی‌ می گفتند الله اکبر سر یک آقا رو که نمی‌گفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی‌ دردش اومد و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر که یک وقت کسی‌ سرما را نبرد. 

ما نطیجه می گیریم که خیلی‌ خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتوانیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوذیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و اکس‌های آن ها را به دیوار بچصبانیم و به آن ها مهرورضی کنیم و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه قلتی باید می‌کردیم!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 





:: برچسب‌ها: انشا در مورد حیوانات! ,
:: بازدید از این مطلب : 122
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : ادمین ادیب
ت : چهار شنبه 13 آذر 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');